هفته پیش یعنی 9ام مرداد رفتیم همدان و قرار شد من و شما یه هفته ای خونه مامان جون بمونیم و بابا بیاد تهران سرکار. دیگه فکرش بکن چقدر بهت خوش گذشت! مخصوصا اینکه بابا جون برات یه تاب هم خریده بود که حسابی کیف میکردی و تاب تاب عباسی!! یه روزم با عمه ها و عمو تیمور رفتیم باغ بابا بزرگ. عمه سمیرا نینی کوچولوشون آرتمیس رو هم آورده بودن که فقط 40 روزش بود! تو هم خیلی براش ذوق می کردی و دوس داشتی باهاش بازی کنی. اینم عکس النا با پسردایی ها و دختر عموش فرناز: دیگه اینکه همدان با مامان جون نماز میخوندی...تا صدای اذان میومد دست مامان جون میگرفتی میبردی سمت جانماز. اینم النا در حای سجده رف...